فرناز سادات فرناز سادات ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات فرناز و فرهام

6 ماهگی و کلی اتفاق .........

سلام دختر قشنگم     6 ماهگیت , البته 6.5 ماهگیت مبارک   ببخشید با تأخیر    جونم برات بگه که تو این ماه اتفاقای زیادی افتاد:   الان عزیز دلم به راحتی میشینی و سعی می کنی سینه خیز کنی چند کلمه می تونی صحبت کنی : به به , مه مه , دد منو کاملاً میشناسی ولی بابا جونتو ......... غذا رو از 5.5 ماهگی برات شروع کردم ولی اصلا لب به هر چی درست می کنم نمی زنی و در واقع همه رو تف می کنی و منو هر روز نگرانتر  از دیروز ..... با اسباب بازیات بازی می کنی و البته همه رو می بری تو دهانت ! ظاهراً دندونات هم می خواد زود در بیاد چون یکسره دوست داری یه ...
5 تير 1393

پنج پنجه آفتاب

سلام قشنگم  امروز 5 ماهه شدی عزیز دلم و شیرین تر از همیشه یه دفعه خیلی ماشا ا... متحول شدی سادات کوچولوی من الان می تونی به راحتی غلت بزنی البته زود خسته می شی و می خوای یکی برگردونه شما رو اخیرا جیغ می زنی و بلند می خندی جوری که خونه رو روی سرت می زاری شیطونک با کمک من می تونی بشینی البته باید هواتو داشته باشم تا سقوط نکنی.... خیلی سعی می کنی حرف بزنی ولی هنوز زوده مامان جونم فکر می کنم لثه هات خیلی اذیت می کنن چون مرتب دستت تو دهانته البته می تونه طبیعی هم باشه اکثر بچه ها تو این دست می خورن خیلی ناناز شدی کوچولوی من طوری که حتی یه لحظه هم نمی تونم از تو دور باشم   طفلک بابایی ..........
24 ارديبهشت 1393

4 ماهگی و مراسم گلریزان

٤ ماهگیت مبارک عزیزدلم ( البته با یکم تأخیر به دلیل عدم دسترسی به اینترنت) امروز با خاله ملیحه و زهرا جون و سما جون  ( دخترخاله ها) مراسم گل محمدی رو اجرا کردیم و تو رو تو گل محمدی خوابوندیم. امیدوارم همیشه لبخند رو لبات باشه گلم اینم باغچه باصفای بابایی که الان پر لز گله ..... و یه خواب ناز ...   ...
26 فروردين 1393

عید و عکس

عید همگی مبارک مخصوصاً دختر کوچولوی من امیدوارم سال خوبی برات باشه دختر نازم این اولین عیدت بود فرناز گلم . در آستانه 4 ماهگی خودتو حسابی تو دل مامان و بابا و اقوام نزدیک جا کردی وروجک الان می تونی یه کم غلت بزنی و  مرتب با خودت حرف می زنی البته ما که نمی فهمیم چی می گی  چیزای کوچیکو می تونی تو دستت بگیری ولی زود می ندازی. اسمتو که صدا می زنینم برمی گردی و برای من و باباجون بال بال می زنی. خییییییییییییییلی شیرین شدی عسل کوچولو    اولین عیدیت از بابا حاج آقا و عمو جون   تو دستت گرفته بودی و ول نمی کردی.........     خسته از مهمونی ها...
20 فروردين 1393

یک ماه گذشت .....

یک ماهگیت مبارک دختر گلم فرناز سادات امروز یک ماهه شد. چقدر زود گذشت....... سادات خانم الان تا حدودی به حرفای من و باباجونش گوش می ده و گاهی می خنده. به اطرافش نگاه می کنه و به نور و صدا واکنش نشون می ده. مشکل اساسی که الان با دختر خانم داریم نفخشه که الان 2 شبه که از ساعت 11 تا 5 صبح ما رو بیدار نگه می داره  به توصیه دکتر براش دایمیتیکون شروع کردیم که به نظرم اثری نداره و می خوام گریپ میکسچرو شروع کنم دعا کنید اثر کنه اینم عکس ناناز خانم ....     ...
11 فروردين 1393