فرناز سادات فرناز سادات ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات فرناز و فرهام

فرناز سادات و پیشرفت های 8 ماهگی

سلام عزیزدلم ببخش که دیر اومدم این چند وقت سرمون خیلی شلوغ بود : مسافرت , عروسی عمه جون , رفتن مجدد بابایی و شلوغی کارم تو اداره و ........ الان چهار دست و پا راه می ری و به راحتی کنار دیوار و یا مبل و ... وایمیستی , از یه پله بالا یا پایین می ری     خیلی شیطون شدی همیشه وسط سفره غذا هستی . خدا رو شکر اشتهات بهتر شده و خوب غذا می خوری     آب بازی خیلی دوست داری مخصوصاً تو حوض کوچیک خونمون     موبایلم خیلی دوست داری     جدیداً اینجوری می خوابی !     اینم تولد عمه منصوره جانه   ...
13 مهر 1393

هفتمین ماهگردت مبارک کوچولوی من

باورم نمیشه که الان 7 ماهه شدی فرناز ساداتم   وقتی به گذشته فکر می کنم , به سختی هایی که برای داشتن تو کوچولوی دوست داشتنی من و بابایی تحمل کردیم واقعاً خدا رو شکر می کنم و از خودش می خوام از این هدیه زیبایی که به ما داده مراقبت کنه    الان عزیزم تو داری سعی می کنی چهار دست و پا کنی یعنی رو دستات و پاهات وایمیستی ولی حرکت نمی کنی   نطقت چند روزه کور شده و فقط صدا از خودت در می یاری   یه دندون در آوردی و یکی دیگه هم در حال در اومدنه که سر همین دندونا چند شب حسابی اذیت شدی و نگذاشتی مامانی هم بخوابه و در نتیجه مجبور...
27 تير 1393

6 ماهگی و کلی اتفاق .........

سلام دختر قشنگم     6 ماهگیت , البته 6.5 ماهگیت مبارک   ببخشید با تأخیر    جونم برات بگه که تو این ماه اتفاقای زیادی افتاد:   الان عزیز دلم به راحتی میشینی و سعی می کنی سینه خیز کنی چند کلمه می تونی صحبت کنی : به به , مه مه , دد منو کاملاً میشناسی ولی بابا جونتو ......... غذا رو از 5.5 ماهگی برات شروع کردم ولی اصلا لب به هر چی درست می کنم نمی زنی و در واقع همه رو تف می کنی و منو هر روز نگرانتر  از دیروز ..... با اسباب بازیات بازی می کنی و البته همه رو می بری تو دهانت ! ظاهراً دندونات هم می خواد زود در بیاد چون یکسره دوست داری یه ...
5 تير 1393

پنج پنجه آفتاب

سلام قشنگم  امروز 5 ماهه شدی عزیز دلم و شیرین تر از همیشه یه دفعه خیلی ماشا ا... متحول شدی سادات کوچولوی من الان می تونی به راحتی غلت بزنی البته زود خسته می شی و می خوای یکی برگردونه شما رو اخیرا جیغ می زنی و بلند می خندی جوری که خونه رو روی سرت می زاری شیطونک با کمک من می تونی بشینی البته باید هواتو داشته باشم تا سقوط نکنی.... خیلی سعی می کنی حرف بزنی ولی هنوز زوده مامان جونم فکر می کنم لثه هات خیلی اذیت می کنن چون مرتب دستت تو دهانته البته می تونه طبیعی هم باشه اکثر بچه ها تو این دست می خورن خیلی ناناز شدی کوچولوی من طوری که حتی یه لحظه هم نمی تونم از تو دور باشم   طفلک بابایی ..........
24 ارديبهشت 1393

اولین سال مادر شدنت مبارکککککک

سلام به آبجی گلم و ناز ناز خودم عزیز دل خاله ... از چند خیابون این ور تر تبریک من رو بپذیر...  اولین سال مادر شدنت مبارک و اولین روز مادرت مبارککککککک فرناز ناز ناز من ...  شاد باش و قدر مامانی رو بدون دوستتون دارم هر جا که هستی باش آسمانت آبی و دلت از غصه دنیا خالی ...
31 فروردين 1393